روایتی خواندنی از سرلشکر منوچهر خسروداد
در مجموعه هوانیروز، امریکایی ها از خسروداد به شدت میترسیدند. همین که خبر آمدن او به یکی از پایگاه ها یا مرکز آموزش هوانیروز اصفهان میرسید، به قول معروف همه ماست ها کیسه میکردند. از رده بالا تا پایین، همه حالتی وحشت زده و دست و پا گم کرده پیدا می کردند.
اسمش لرزه به اندام ها میانداخت و البته سعی میکردند برای بازدید همه چیز آماده باشد. شاید ارتباط نزدیکش با دربار، باعث ترس امریکایی ها میشد. با این حال دل خوشی از آنها نداشت. یک روز طی یکی از بازدیدها،در حضور تمام دانشجویان خلبانی، هنرجویان فنی ، اساتید ایرانی و نیروهای کادر در مراسم صبحگاه مطالبی را عنوان کرد که با توجه به زشتی کلمات، همه آنها را نمیتوانم بازگو کنم.
اما در بحث خودکفایی و عدم وابستگی، در مقابل چند امریکایی حاضر در مراسم، جملاتی را اظهار کرد که هنوز هم باورم نمیشود که از زبان او جاری شده است. مسلماٌ تمام کسانی که در آن روز در میدان حضور داشتند، این اظهارات را هنوز به یاد میآورند. گفته هایش آنچنان داغ بود که مدتها نقل مجالس بود و ما را در مقابل آمریکایی ها سربلند کرد.
"این پدر سوخته ها میگویند، خلبان های ایرانی یک مشت چوپان هستند که از دهات آمدهاند. راست میگویند اما چشمشان کور است که ببینند، همین چوپان ها داردند اساتید آمریکایی را آموزش میدهند. من به شما خوب حقوق میدهم تا خوب بخورید، خوب بخوابید، خوب درس بخوانید، خوب یاد بگیرید، خوب بپوشید و خانواده همه شما در رفاه کامل باشد، برای اینکه تلاش کنید تا از اینها کار یاد بگیرید؛ تا این بی پدر و مادرهای مادر ق...ه را که پول و نفت این مملکت را به یغما میبرند، بیرون کنیم.
اینها مفت اینجا نیامندهاند. من همین قدر که بدانم شما کار را یاد گرفتهاید، با لگد این مفت خورهای بی پدر و مادر را از مملکت بیرون میریزم."
حرفهایش را صادقانه میزد. در آن زمان نیاز نبود برای ما جانماز آب بکشد. از قدرت خوبی برخوردار بود و رو در روی امریکایی ها، حتی روسای شرکت بل هلیکوپتر و ژنرال های امریکایی می ایستاد و حرفش را میزد.
منبع: کتاب وقتی پلنگ خواب است، خاطرات سرهنگ خلبان حسین وکیلی
علاقه مندی ها (Bookmarks)